(این یادداشت به قلم «حمید کارگر» در روزنامه «آرمان ملی» در تاریخ ۱۴ بهمن ۹۸ منتشر شده است)
هم فرصت است و هم تهدید. گروهی آسیبها و زیانهایش را فهرست میکنند و پارهای مسحور شگفتیها و جذابیتهای آن هستند. برخی یکسره با وادادگی و بیپرهیز، برای فضای مجازی و نوآوریهایش آغوش میگشایند و شماری دیگر پر از بیم و تردید و دودلی، در برابر این دنیای تازه گاردی بسته دارند و آن را دشمن میپندارند.
وه که چقدر شبیه درخت واقواق است این فضای مجازی!
یکی از نقشمایههای افسانه ای کهن که بارها بر فرشهای ایرانی هم به تصویر کشیده شده است. درختی عجیب که میوههای آن را سرهای انسان و جانداران گوناگون تشکیل میدهد و به «درخت واق واق» یا «درخت سخنگو» مشهور است زیرا با وزیدن باد در میان شاخههای این درخت، اصوات متفاوتی به گوش میرسد و گویی آن تصاویر نامتعارف در حال سخنگوئی هستند.
فضای مجازی هم همینسان شگفت و ناشناخته است. همین اندازه عجیب و پر رمز و راز است. به همین شیوه سرشار از صداهای گوناگون و سخنان خارج از چارچوب و قواعد متعارف لست.
گروهی از مردم از صورتکهای انسانی هیولاوار درخت سخنگو و چهره های بدنما و ناخوشایند آن می هراسند و آنها را نشانه بدیمنی و بدشگونی می پندارند و گروهی دیگر آن را همراستا با ارزش نهادن انسان برای طبیعت و تقدیس درخت به نشانه باروری و زایندگی می پذیرند.
فضای مجازی هم به همین شیوه برای برخی هیولایی هراسناک است که بلای جان شده و باید آن را به فال بد گرفت و برای گروهی دیگر نشانه ای از فروریختن موانع و تنگناهای بشری و امکان تکثیر صداهای گوناگون و شکل دادن جامعه ای چندصدایی و رو به زایندگی و تعالی است.
برخی از باورهای کهن، درخت سخنگو را اهریمنی می پندارند آن چنان که گفته اند واق واق نام جزیره ای است که دیوها بر آن حکومت می کنند یا ساکنانش تسلیم جنیان هستند و برخی دیگر بر این باورند که واق واق به سرزمینی گفته می شود که معدن طلا و نقره است و به بیانی دیگر آن اصوات ناهنجار برای نگاهبانی از آن ذخایر ارزشمند است.
فضای مجازی هم با همین دوگانگی رو به روست. از یک سو آن را منشاء همه پلشتیها و ناهنجاریها و شکستن حرمتها و زدودن قبح مناسبات پیشین میدانند و از دیگر سو گنجینه ای فراروی شهروندان که با دستیابی به آن دنیایی تازه و فارغ از محدودیتهای پیشین را تجربه میکنند.
این درخت افسانه ای که بارها بر قالیهای شرقی نقش بسته است، در باورهای اساطیری هندی بیشتر یادآور فضایی موهوم و منفی و تیره است و در باور عربی یادآور درخت زقوم در دوزخ است که میوههایش غذای جهنمیان میشود و از آن سو در باور ایرانی بیشتر در قامت پیشگو ظاهر شده است و نیروی خارقالعاده و سحرانگیز آن در خدمت پیشبینی آینده، انذار دادن و گفتن حقایق قرار گرفته است.
نامدارترین روایت ایرانی از این درخت نیز در شاهنامه فردوسی آمده است که دربارهاش به اسکندر میگویند: «درختی است ایدر دو بن گشته جفت» که «سخنگو بود شاخ با رنگ و بوی». اسکندر در مواجهه با درخت، در مییابد که پادشاهیاش چهارده سال بیشتر دوام نخواهد یافت و از درخت هشدار و انذار میشنود که: «از آز فراوان نگنجی همی /روان را چرا بر شکنجی همی/ ترا آز گرد جهان گشتن است/ کس آزردن و پادشا کشتن است/ نماندت ایدر فراوان درنگ/ مکن روز بر خویشتن تار و تنگ»
این روایت از درخت سخنگو دستمایه تولید فیلم کوتاهی به نام «قالی سخنگو» به کارگردانی بهرام بیضائی شده است که در مجموعه فیلم «فرش ایرانی» به نمایش در آمده است.
فضای مجازی نیز با همین دو رویکرد مواجه است. از یک سو تلخ و نژند و خشمگین دیده میشود که بیمهابا بر ساحتهای تقدسیافته پیشین میتازد و میآلاید و فسردگی به بار میآورد و از دیگر سو مسیری برای شفافیت، پرهیز از خطا و انحراف، هشدار بر لزوم کارآیی وکارآمدی، بیم دادن فرمانروایان از زشتی و پلشتی و مهرآوردن بر مردم، انذار بر حقگوئی و حقجوئی و پیشگوئی وقایع آتی برپایه خرد جمعی است.
اما از اینها که بگذریم، برخی نیز درخت افسانهای واق واق را همان درخت آگاهی پنداشته اند که میوههای عجیبش همان میوه ممنوعه آگاهی و دانائی است. از این منظر نیز شباهتی عجیب میان این درخت اساطیری و فضای مجازی برقرار است.
فضای مجازی و دنیای مبتنی بر اینترنت نیز برای بعضی با منع و محدودیت و فیلترینگ نشاندار شده است و دیگرانی که تشنه و جویای دانستن و دستیابی به حقیقت هستند چنین ممنوعیتی را تاب نمیآورند. برای دسته دوم، فضای مجازی به افزایش آگاهی و کنشگری شهروندان کمک میکند و با بالا بردن دیدپذیری حاکمان، از گسترش فساد جلوگیری میکند.
گویی همانگونه که پیشینیان برای درخت روح و جان قائل شده اند و نیرویی سحرانگیز به او عطا کرده اند، فضای مجازی نیز اکنون با تواناییهای شگفت خود همان نقش را ایفا میکند و به درخت واق واق عصر حاضر بدل شده است. درختی که این بار در پیوند با اسطورهها و افسانهها بر قالیهای ایرانی تصویر نمیشود بلکه همه حیات روزمره ما را همراه خود ساخته است.
حمید کارگر
|