25 نتیجه برای هنر
دکتر حبیب اله آیت اللهی،
دوره 2، شماره 4 - ( 12-1385 )
چکیده
«سنت¬گرایی و سنت¬گریزی» بحثی که هم اکنون نقل محفل هر طراح فرش است، سالها است که جامعه-ی هنری ایران با واژه «سنت» دست به گریبان است بدون آن¬که مفهومی روشن و واضح از سنت داشته باشد. هنوز در مجامع علمی و هنری، نیز توسط استادان فن، اصطلاح نادرست «هنرهای سنتی» ورد زبان است، و به رغم اینکه اصطلاح «هنرهای صناعی» به جای آن پیشنهاد و پذیرفته شده است، برخی حتی، به شدت از آن دفاع می¬کنند. شاید بی¬فایده نباشد که سخنی کوتاه درباره¬ی سنت، و معنای آن در فرهنگ ایرانی،اسلامی داشته باشیم (زیرا که فرهنگ ما، نیز هنر ما، در عین ایرانی بودن اسلامی است).
فرهنگ فارسی مرحوم استاد دکتر محمد معین در زیر واژه¬ی «سنت» دومورد از معانی سنت را یادآور می¬شود: - راه، روش، سیرت، طریقه، عادت. - گفتار و کردار و تقریر معصوم (بیغمبر و امامان) (ا). در تفسیر واژه باید افزود که «سنت» عبارت است از: عادت¬ها و کنش¬هایی که از تجربه¬های اقوام و ملت¬ها نتیجه می¬شوند و درگذر تاریخ ثابت و بدون تغییر می¬مانند. در مفهوم قرآنی، بارها از «سنه الله» سخن رفته است و قرآن سنت¬های الهی را «بدون تحول و بدون تغییر» می¬داند.() مرحوم دکتر سیدجلال¬الدین مجتبوی در ترجمه¬ی زیبای خود از قرآن مجید، سنت را «نهاد» ترجمه کرده است. و، نهاد در زبان فارسی، رفتارها، کنش¬ها و حتی تشکیلات و سازمان¬های اجتماعی هستند که در جامعه استوار شده اند و در آنها تغییری به¬وجود نمی¬آید. بنابراین، با توجه به معنی قرآنی سنت، می¬توان مورد نخست فرهنگ معین را چنین تکمیل کرد: سنت، راه، روش، سیرت، و طریقه¬یی است که همیشه ثابت بوده و در آن تحول و تغییری به¬وجود نمی¬آید. و اما هنر:
«هنر» در فرهنگ¬های فارسی کهن (فرهنگ واژه¬های اوستا و فرهنگ واژه¬های پهلوی، دکتر فره¬وشی) آن را ترکیبی از هو= خوب و نره= مرد می¬دانند و در این صورت هنر- نیک مرد، رادمرد، و یا جوانمرد؛ ولی در زیر آن نوشته اند: کمال دانش، تقوا، فضیلت، رادمردی و جنگاوری. لیکن، در ریشه¬شناسی واژه¬های مشترک زبان¬های هند و اروپایی: هنر را ترکیبی از هو= خوب+ ن (حرف ربط میان واژه¬یی) + آرا - کار در حد کمال، می¬دانند. و مرحوم معین در فرهنگ خود می¬آورد: - شناسایی همه¬ی قوانین عملی مربوط به شغلی و فنی، معرفت امری توام با ظرافت و ریزه¬کاری؛ - طریقه¬ی اجرای امری طبق قوانین و قواعد صنعت؛ - مجموعه¬ی اطلاعات و تجارب؛ و شاهدهایی آورده است، از جمله از گلستان سعدی:
«توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به خرداست نه به سال»
«شناسایی قوانین» و «معرفت امری» نمی¬توانند ثابت و بدون تغییر باشند زیرا شناسایی و معرف بخشی از فرهنگ بشری هستند و فرهنگ هرگز ثابت، بدون تغییر و بدون تحول نیست. فرهنگ تغییر می¬کند و تحول می¬یابد، و شاکله¬ی هر تغییر و تحولی ابداع و نوآوری، یا به عبارت دیگر، خلاقیت و آفرینشگری است. نوآوری و آفرینشگری دگرگونی ایجاد می¬کند و این دگرگونی است که تنوع آثار هنری را به وجود می¬آورد.
می¬بینیم که سنت و هنر دو امر اجتماعی و فرهنگی هستند که یکی ثابت و تغییر و تحول¬ناپذیر است و دیگری برخلاف، همیشه درحال تغییر و تحول و ایجاد آثاری متنوع می¬باشد. پس، هنر نمی¬تواند سنت شودو یا سنتی گردد؛ با وجود این، سنت می¬تواند در شکوفایی هنرها سهیم باشد ولیکن خود نمی¬تواند هنر باشد. اما، در شرایط ویژه¬یی، یک اثر هنری می¬تواند به سنت تبدیل شود، بدین معنی که، در آغاز تکوین و پیدایش، آن اثری بوده است همراه با نوآوری، آفرینشگری و با ظرافت و ریزه¬کاری¬های لازم، که برای نخستین بار اجرا شده بود، ولیکن سپس، در دام تقلید و تکرار فرود افتاده و به پدیده¬یی ثابت و بدون تحول دگردیس گشته است، اکنون دیگر نمی¬توان آن¬را هنر نامید، مانند بسیاری از آثار که در اصطلاح عامیانه به «صنایع دستی» مشهور شده¬اند. در مورد فرش و گونه¬های مختلف آن: قالی، گلیم، جاجیم و غیره، نیز همین امر صادق ست.
در فرش، دو ویژگی متفاوت وجود دارد: یکی آن¬که در قلمرو سنت است و آن صنعت بافندگی، ازفراهم-سازی امکانات، چله¬کشی، گرهزنی، و ... می¬باشد که گونه¬های مختلف آن هزاران سال است بدون تغییر و تحول برجا ماندهاند، و دیگری، طرح و رنک و نقش، که در قلمرو هنر است و تغییر و تحول¬پذیر است و باید هم چنین باشد. اگر طرح و رنگ و نقش هم همانند بافت ثابت بماند، انرا سنت¬گرایی گوییم و اگر در آنها نوآوری و آفرینشگری باشد و در مسیر تحول پیش رود، سنت¬گریزی است (که بسیاری اصطلاح سنت¬شکنی را ترجیح می¬دهند). بسیاری از سنت¬ها هستند که در حفظ و تداوم هویت فرهنگی و ملی یک قوم، و حتی، یک مرز و بوم، نقشی اساسی دارند وحفظ و نگاهبانی از آنها از اهم امور ست. بسیاری از سنت¬ها هم هستند که جزگریز از آنها گریزی نیست، و تداوم آنها به رخوت، سکون و واپس¬ماندگی ملتی منجر می¬گردد، و، متاسفانه فرش ایران هم اکنون دچار این «سنت¬گرایی» واپس مانده شده است، به عبارت دیگر، و خلاصه، هنر فرش ایران بیمار است (هرچند که ممکن است این سخن پذیرای بسیاری از تولیدکنندگان فرش و یا سنت¬گرایان این صنعت نشود)؛ گونه¬یی بیماری واگیر و فراگیر که، در برخی از تولیدکنندگان فرش به صورت «افسردگی هنری» (اگر بتوان چنین عنوان کرد)، دگردیس شده است، و نزد گروهی دیگر، درشکل تقلید ناشایست و نسخه¬برداری ضعیف از آثار ارزشمند گذشتگان آشکار می¬شود. برخی هم با برگردان کردن عکس¬های رنگی از بناها، منظره¬ها، اشخاص و ... بر روی دار قالی و بافتن آنها به هنر فرش لطمه می¬زنند و بیماری او را تشدید می¬کنند.
هنر فرش امروز ایران از حیطه¬ی هنر بودن بیرون شده و وسیله¬یی برای ثروت¬اندوزی و پروارکردن اقتصاد بیمارکشور است. سازمان¬های دولتی متولی صنعت فرش (و نه هنر فرش) ایران، طرح¬های استادان گذشته را تکثیر می¬کنند و به «فرش سازان!» می فروشند؛ رنگ¬های شیمیایی، (و در اصطلاح بافندکان: جوهری) را، انهم در یک ردیف «رنگ پریده» و بدون هویت رنگی ایرانی، در اختیار آنان می گذراند؛ برخی از سازمان¬های مسئول خامه¬های رنگ شده با رنگ¬های ویژه¬ی خودشان را تهیه می¬کنند ولی حاضر نیستند خود رنگ¬ها را در اختیار بافندگان بگذارند؛ برخی از «نهاد»ها هم کیفیت را فدای «ارزانیت!» می¬کنند: مدرسان و آموزندگان این هنر، ابتکار، ابداع و آفرینش را از نسل جوان دریغ می¬دارند و با تبلیغ ناخردمندانه از «هنر سنتی!» مشتاقان این هنر اصیل را به انجماد فکری رهنمون می¬سازند ...
اکنون چه باید کرد؟
آیا باید به سنت¬گرایی ادامه داد و یا لازم و ضروری است که از سنت پرهیز کرد؟ و یا تلاش نمود که در هر فرش تحول و تغییری ایجاد گردد تا از گردونه¬ی ست به بیرون افتد؛ آیا اگر طرح و رنگ دگرگون شوند، فرش دیگر فرش نیست و یا فرش ایران مال ایران نیست؟ آیا گل¬ها و گلچه¬ها، برگیا و یا به عبارت دیگر «برگینه¬ها»، گیاهان، جانوران، خمیده. خط¬ها و راست. خط¬ها، اگر تغییر کنند، دیگر آنچه که بودند نیست و یا هویت خود را از دست می دهند؟ آیا اگر اندازه¬ها، چه در تناسبات فرش¬ها و چه در نسبت¬های آذینه¬ها و آرایه¬های آنها تغییر کنند، فاجعه¬یی به وجود می¬آید؟ اگر آری، پس چرا در گذشته چنین نشده است و آن همه تنوع و خلاقیت در آنها پدید آمده؟ و اگر نه، بنابراین چرا طراحان فرش امروز به دنبال آفرینش¬گری، تنوع، «دگرسازی» و «دگرآفرینی» نیستند.
هویت ایرانی فرش یا به¬طور کلی «فرشینه»¬ها، در تکرار همان عناصر، آذینه¬ها و یا به¬طور اصطلاح مردمی «گل¬های» قالی یا چگونگی چینش آنها در گستره¬ی فرش نیست؛ و نوآوری در ساختن تک¬چهره¬ی فلان یا بهمان، و یا اجرای یک نقاشی،منظره و یا عکس با فن بافت گرهی، نیست. هویت ایرانی یک فرش، یک بافته، یک تقش و یک طرح در بهره¬مندی از همه¬ی ویژگی¬هایی است که در گذر هزاران سال چنان به هم پیوند خورده و متحول شده¬اند که به مجرد دیدن آن به دریافت هویت ایرانیش پی می¬برند و در هر کجای جهان باشد به نام ایران شناخته می¬شوند. بنابراین، هنرمند طراح:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی دیگر اندازیم
ا- فرهنگ فارسی معین، جلد دوم، ص. ۱۹۲۷.
۲- «سنت الله فی التی خلوا من قبل، و لن تجد لسنه الله تبدیلا»؛ آیهی ۶۲، سورهی احزاب .
و «فلن تجد لسنه الله تبدیلا، و لن تجد لسنه الله تحویلا»؛ آیهی ۴۳، سورهی فاطر ۵.
دکتر حبیب اله آیت اللهی،
دوره 3، شماره 6 - ( 6-1386 )
چکیده
ویکتور هوگو گفت: «هنر آفریدن هنرمند به دست خود اوست.»
ازین سخن چنین برداشت می¬شود که اگر محصول تولید انسانی از خلاقیت و آفرینش برخوردار باشد «هنر» ست، وگرنه، تنها محصول تولید انسانی ست، و بنابرین می¬تواند هرنامی را غیر از هنر بر خود داشته باشد؛ و این همان چیزی ست که سزار براندی در دیباچه کتاب «نگره¬ی مرمت» بیان داشته است. و آفریدن، بارها گفته¬ایم و باز هم می¬گوییم، هست کردن چیزی از نیست است؛ این برای خداوند خالق و بارئ و مصور، هست کردن مطلق از نیست مطلق ست. و برای خلیفه¬ی او بر زمین(که هست نسبی ست)، هست کردن نسبی از نیست نسبی است. بنابرین در آفرینش، تقلید، نسخه¬برداری، مثناسازی، نمونه¬سازی با اندک تغییراتی و تکرارمکررات، وجود ندارد. این¬گونه فعالیت¬های انسانی را «صنع» یا ساختن و پرداختن گویند.
اساس آفرینش اندیشه است. نخستین اندیشه¬ی آفرینش چگونه آفریدن و سپس، چه را آفریدن و برای چه آفریدن است. چه بیافرینیم که هنر باشد؟: آفرینش خود به دست خویشتن! باز این پرسش مطرح می¬شود: چگونه بیافرینیم؟ چگونه خویشتن را با دست خود بیافرینیم؟ هنرگستره¬ی بسیار فراخی از محصول¬های تولید انسانی را پوشش می¬دهد؛ آیا امکان دارد در همه¬ی آنها خود را بیافرینیم؟ پاسخ آری ست. یک بررسی کوچک، یک غور در درون، یک شناخت از خود، برای چگونه آفریدن و حتی چه آفریدن بسنده است.
وجود هر فرد انسانی، جهانی ست پر از آرزوها و امیدها، شکست¬ها و پیروزی¬ها، اندوه¬ها و شادی¬ها، مهرانگیزی¬ها و خشم¬ورزی¬ها، گذشت¬ها و فراگذشت¬ها، فریفتگی¬ها و فروتنی¬ها، سرکشی¬ها و فروکشی¬ها، آموخته¬ها و اندوخته¬ها، خدایی¬ها و اهریمنی¬ها ، و هزاران صفات و خصلت¬های دیگر، و در نهایت خدا و اهریمن، که فرهنگ آن فرد را می¬سازند و بر وجود او، درونانه و بیرونانه حکم می¬رانند. انسان آفرینش¬گر، به هنگام آفرینش، بسیاری ازین شاکله¬ها را، خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه، در اثر خود آشکار می¬سازد. این «آفرینش خویشتن به دست خویش» است؛ ولی باید که این آفرینش در حد کمال مطلوب باشد زیرا، خداوند تبارک، انسان را، با همه¬ی تضادهایی که در وجودش نهفته است، همچنان¬که خود فرماید «فالهمها فجورها و تقواها» [فجور و تقوایش را به او الهام فرمود]، در حد کمال آفریده است و این مطلب از حدیث منسوب به پیامبر اکرم اسلام (ص) بر می¬آید که فرمود: «خداوند انسان را به صورت خود آفرید»؛ خداوند«صورتی» ندارد و لیکن «کمال مطلق» و «مطلق کمال» ست. بنابرین، انسان هنرمند می¬تواند و باید بتواند خویشتن را با دست خود بیافریند. یعنی، باید روح خویشتن را به وسیله¬ی همه¬ی صفات کمالی که در خود سراغ دارد و یا کشف کرده و در می¬یابد، در آثار خود بدمد. این¬چنین ست که آفرینش و خلاقیت بروز خواهد کرد و محصول تولید انسانی «هنر» خواهد شد. فراموش نکنیم که «خلق» با آفرینش با «ابداع»یا نوآوری متفاوت ست. نوآوری و ابداع برپایه و مبنایی از پیش موجود انجام می¬گیرد ولی آفرینش و خلق مبنای موجود ندارد و «هست کردن وجودی از نیست» است، که ما آن را هنر و حاصلش را اثر هنری گوییم.
از سوی دیگر، کاندینسکی معتقدست که «هر هنری فرزند زمانه است و بسا بسیار مادر احساسات ماست.» فرزند زمان باید پاسخگوی نیازهای زمان خویش باشد؛ لیکن اگر بخواهد مادر احساسات باشد، باید که از درون فرهنگ زمانه زاییده شود و از پستان او تغذیه نماید. فرهنگ رشد می¬کند، به «بلوغ» می¬رسد و روز بروز فراختر می¬گردد و گسترش می¬یابد، اما در درون او عواملی وجود دارند که هرگز تغییر نمی¬کنند و لیکن به رشد فرهنگ یاری می¬رسانند؛ ما این عوامل را «سنت» می¬نامیم و دستیابی به بلوغش را «هویت» گوییم. سنت در آفرینش هنری کارسازست ولیکن خودش نمی¬تواند هنر شود. هنر پدیده¬یی انسانی و پویاست اما سنت ایستاست و تغییر نمی¬کند، یعنی در ظاهر همان¬گونه می¬ماند که در آغاز پیدایش بوده است. همان¬گونه که سنت¬های خداوند، به نص صریح قرآن مجید، تغییر و تحول نمی¬پذیرند، سنت¬های خلیفه¬ی خداوند هم باید تغییر و تحول نپذیرند. پس، تکرار و تولید آثار گذشتگان صنع یا «صنعت» است، هرچند که آن آثار شاهکارهای هنری بوده باشد. بازسازی آثار گذشتگان هنر نیست ولیکن می¬تواند از آنها برای آفرینش هنری یاری گرفت و بهره برد، عناصر ویژه¬یی از آنها را که شاکله¬های بومی و ملی دارند برگرفته و در ترکیب¬های تازه و نوینی به¬کار برده شوند، برای مثال، بوته یا بته (و در اصطلاح رایج مردم، بته جقه)، که گروهی از نشانه شناسان هنری آن را نمادی از سرو، یا درخت زندگی، می دانند، می¬تواند دستمایه¬ی یک ترکیب¬بندی تازه و نو شود. همین بته، خود می¬ تواند با حفظ هویت «بته بودن»، تغییر شکل دهد، از حالت «گِله» به صورت «یَلِه» درآید و به عناصری کاملا متفاوت فرادیس گردد. دلیل برین مدعا شکل¬ها و گونه¬های متفاوت بته است که شاید شمار آنها به چند صد گونه بالغ شود.
طرح¬ها و نقش¬های نوآفریده می¬توانند الزاما طبیعت¬گرا نباشند، بلکه انتزاعی یا تجریدی بوده و در عین حال از شاکله¬های هویتی ایرانی نیز برخوردار باشند. براک، نقاش گُنج¬گرای فرانسوی معتقدست که «نقاشی ترکیبی از شکل¬ها و رنگ¬ها در نظمی خوشایندست و تصویر شعر آن¬ست» و این سخن را نخستین بار درباره¬ی هنرایرانی بیان داشته است. بنابرین، طرح و نقش فرش نیز باید «ترکیبی از شکل¬ها و رنگ¬ها در نظمی خوشایند» باشند. آن «نظم خوشایند» است که گوهر زیبایی¬شناسی هنرهای ایرانی¬ست. زیرا، هرکدام از گونه¬های بیست و دو گانه¬ی زیبایی¬شناسی هنرهای ایرانی را ژرفانه بنگریم، گوهر آن را «نظم خوشایند» می-بینیم. و این، «هویت هنرهای ایرانی» ست.
اگر گفته¬ی میشل راگون (منتقد فرانسوی معاصر) را درباره¬ی نگارگری ایرانی باورکنیم که گفت «نگارگری ایرانی هنری¬ست تجریدی زیر پوشش تصویر» شاید بتوانیم در آفرینش¬های نوین خود، پرده¬ی تصویر را از رخ فرش برگیریم و هنری بیافرینیم که ایرانی باشد و تجریدی و لذت دیدار نیز بیافریند؛ یا شاید طرح و نقش را، با بیرون کشیدنش از قاب محدود فرش، به فضای زندگی خود گسترش دهیم و حاشیه¬ها را در فضا به تعلیق در آوریم، همان¬گونه که در آثار سلطان محمد، نگارگر مکتب تبریز می یابیم؛ شاید نیز بتوانیم حرکت¬ها، خط-ها، گل¬ها، و دیگر آرایه¬ها را دگرگون و دگردیس سازیم و «جهان را سقف بشکافیم و طرحی دیگر اندا زیم.» آیا اندک تفکر و اندیشه درآنچه که خداوند خالق، دزاطراف ما آفریده است، و غور در تنوع و دگرگونگی¬های بی¬حد و حصر طبیعت، به ما نمی¬آموزد که از «تکرار مکررات» دست برداریم. در آفریده¬های خود جهانی دیگر بنیاد کنیم و همچنان که «ایران دیگر شده است» ما هم دیگری شویم و طرحی دیگر بریزیم و هنری دیگر بیافرینیم؟ بازهم با هم سخن خواهیم گفت. والسلام
آقای محمدعلی اسپنانی ،
دوره 3، شماره 6 - ( 6-1386 )
چکیده
دستبافته های عشایری و روستایی، خاصه قالیها مهمترین جلوه گاه فرهنگ و هنر اصیل ایرانی است که در دوره معاصر رو به فراموشی بوده و متاسفانه جایگزین این هنر اصیل، کف پوشهای امروزی و غالباٌ ناهمگون در طرح و نقش شده اند. از آنجا که طرح و نقش،اساسی ترین بازتاب فرهنگی اقوام اصیل کهن بوده و مهمترین شاخصه های پیوند با سنتها و فرهنگهای بومی ایرانی را فراهم می آورد، لازم است جهت حفظ و صیانت این میراث ملی اقدام گردد. در این امر بدیهی است احیا عمده ترین راهکار بوده لیکن ضروری می نماید مراقبتهای در روند احیای آنها به عمل آید،که در غیر این صورت، الگوهای غلط باعث فراموشی و فروپاشی این هنر خواهد شد. این مقاله به انگیزه گشایش زاویه ای نو در امر احیا تلاش دارد تا آسیبهای وارده از این جناح را شناسایی،مطالعه و طرح نماید.
آقای سید محمدحسین رحمتی،
دوره 4، شماره 10 - ( 6-1387 )
چکیده
یکی از مهمترین عوامل مرغوبیت فرشهای ایرانی، کیفیت طراحی آنهاست. چگونه میتوان ارزشهای هنری و فرهنگی این نقوش را شناسایی کرد و در نقشههای جدید بهکار برد تا ضمن نوآوری، ارزشهای هنری و فرهنگی آنها حفظ گردد؟ در این مقاله سعی میشود به کمک اصول و مبانی هنرهای تجسمی، خصوصیات اصلی و ثابت نقشههای اصیل شناسایی گردد تا بتوان به کمک این قوانین، طرحهای جدید را آسیبشناسی و تلاش کرد تا نقشههایی همپایه آثار گذشته بهوجود آورد. این بررسی نشان میدهد عیوب فرشهای ناموفق جدید ناشی از نارسایی فرهنگی، ضعف طراحی، ترکیب و پیکربندی آنهاست. در انتها سعی میشود با ارائه قواعد پایه بهدست آمده، بایدها و نبایدهای نوآوری در طراحی فرش ارائه گردد.
خانم مریم کامیار، دکتر حبیب اله آیت اللهی، دکتر محمود طاووسی ،
دوره 4، شماره 11 - ( 12-1387 )
چکیده
این مقاله به بررسی تناسبات هندسی پنج نمونه از شاخصترین طرحهای فرش صفوی، بهعنوان یکی از مهمترین سبکهای هنر فرش در ایران میپردازد. فرایند بررسی شامل استفاده از روشهای هندسی انتقال اندازهها و جستجوی یافتن سنجه (مدول) مبنا برای تشخیص تناسب در فرش با هدف تعیین و مقایسه اندازه سنجهها نسبت به یکدیگر بوده است. سپس یافتههای حاضر با تحقیقات و تناسبات هندسی مرجع در هندسه ایرانی مقایسه شده است. در نهایت با هدف تعیین منشأ این نظام تناسبات، نتایج بررسی حاضر با تناسبات خاص موجود در هنرهای تزیینی دورههای تیموری، ایلخانی و سلجوقی که بر اساس نظریات محققان دارای تناسبات خاص و ویژه هستند، مقایسه شده است. نتیجه بررسی نشان میدهد فرشها از تناسبی هندسی در کلیت خود برخوردار هستند. این تناسب ویژه شامل نسبتهای مشخصی است که بین نقوش و ابعاد فرش و بهطور کلی در تناسبات کل و جزء برقرار است.
آقای بیژن اربابی،
دوره 4، شماره 11 - ( 12-1387 )
چکیده
تدوین نشدن کتب و مباحث هنرهای سنتی (خصوصاً فرش دستباف) براساس شیوههای علمی، همواره از جمله مواردی است که ذهن را به خود مشغول مینماید. سالهاست که ادبیات نوشتاری در زمینه طرح و نقش فرش بهگونهای عجیب بدون ساختار و توأم با نواقص بسیار ارائه میگردد و هر یک از بزرگان صاحبقلم در این حوزه از ظن خود – چه درست و چه نادرست - بر آن افزودهاند و آشنا و بیگانه پای در جای پای دیگری - ولو در راهی نادرست - میگذارند. این مقاله تلاشی کوچک را در راه پروراندن این نگاه آغاز نموده است که: جهت شناخت و طبقهبندی «طرح» و «نقش» قالی ایران نیازمند ساختارهایی متقن و محکم هستیم. مرور بخشهایی از کتابهایی که از طرح و نقش نام برده و برای آنها طبقهبندی معرفی میکنند، نشانگر ناهمگونی تعاریف، نامشخص بودن مآخذ و ساختارها و همچنین تفاوتهای فاحش آنها با یکدیگر است، چنانکه گویی برای طرح و نقش تنها مجموعهای از عنوانها و بدون هیچ هدفی شناختی و محتوایی گردآوری شده است. هیچ یک از این طبقهبندیها اتکاء علمی لازم را دارا نیست، از این رو در پی شناخت طرح و نقش میباید شیوه و تعاریفی را اتخاذ نمود که جامعیت لازم را دارا باشد و فاقد بیانی صرفاً توصیفی و سلیقهای باشد. از این رو این نوشتار نتیجتاً این نظر را مطرح میکند که «طرح» را میتوان معماری و تصویر کلی نقشهای جای گرفته در یک متن دانست و «نقش» را عنصری خواند که با توانمندیهای خاص خود، طرح را میآراید.
دکتر حبیب اله آیت اللهی،
دوره 5، شماره 13 - ( 6-1388 )
چکیده
در گفتار پیش از بازیابی بازارهای از دست رفته سخن گفتیم و از سلیقهها و احساسات زیبایی شناسانه خریداران فرش ایران، و معیارهای ساختمانی و محیطزیست آنان، نیز کاربردی که از فرش ایران متوقع هستند، کوتاه سخنی به میان آوردیم. اکنون این پرسش را باید مورد بررسی قرار دهیم که آیا فرش دستباف ایران، در بازارهای جهانی بهویژه اروپا و آمریکا، به مثابه یک اثر هنری مطرح است یا به منزله یک محصول صناعی کاربردی؟ زیرا این دو بازار، یا این دو محیط خرید و فروش و تبادل محصول تولیدهای انسانی و محیطهای زندگی، با هم تفاوتهای بسیار زیادی دارند. بنا به گفته سزار براندی ایتالیایی[۱]، استاد تاریخ هنر و مرمت آثار هنزی باستانی، «اثر هنری محصول تولید انسانی است که زیبا بوده و برای زیبا کردن محیط زندگی و ایجاد "لذت دیدار" آفریده شده باشد»، و اگر محصول تولید انسانی جز این باشد اثری صناعی و کاربردی است. و
بنا به کفته ژرژبراک[۲]، نقاش کنجگرای فرانسوی، «اثر هنری ترکیبی از شکلها و رنگها در نظمی خوشایندست و تصویو شعر آن است». در صورتی که یک اثر صناعی کاربردی وظیفهای متفاوت دارد: باید که پاسخگوی نیازهای روزانه مردم یک جامعه باشد، ولیکن نیز، می تواند «زیبا» باشد. اما مفهوم هنر در میان اقشار مختلف جامعه متفاوت است حتی در میان اقشار تحصیلکرده و هوشمند نیز برداشتها و دریافتهای متفاوت از هنر میشود. باستانشناسان هر تولید انسانی را که از کهنترین روزگاران برجا مانده است هنر مینامند و فیلسوفان هرچه را که زیبا باشد و لذت دیدار بیافریند هنر گویند.
صاحبان پیشهها و حرفهها هر اثری را که در ارتباط با پیشه آنان بوده و در آن ظرافت و ریزهکاری به کار برده شده باشد، هنر گویند. علاوه براین، در فرهنگهای مختلف و در دورانهای متفاوت این مفهوم دچار دگرگونگیها و دگردیسیهای زیادی شده است. اگر فرش دستباف را یک اثر هنری منظور داریم، این توقع وجود دارد که در آن آفرینش و یا در حد کمتری، نوآوری و ابداع باشد و لذت دیدار دست دهد و به عبارت
دیگر زیبا باشد و تکرار مکررات نباشد وگرنه، صنعت و یک تولید انسانی معمولی و عادی است، و همین صفت است که سبب نامگذاری فرش به مثابه یک «هنر دستی» یا «صنایع دستی» شده است.
شاید خالی از سودمندی نباشد چند نکته در مورد اصطلاح هنر سنتی و یا صنایع دستی بیان کنم: هنر پدیدهای انسانی است که دارای ویژگیهایی مختص به خود است: در اثر هنر آفرینش است، یعنی از نیست بهوجود میآید و در پیشینه آن چیزی مشابه به آن دیده نمی شود؛ اثر هنری باید زیبا باشد یعنی حداقل، لذت دیدار ایجاد کند. اثر هنری باید از تقلید، تکرار و تکثر برکنار باشد. هر امری پویاست یعنی همیشه و در گذر زمان ه یک صورت تولید نمیشود و تابع دگردیسی و دگرسانی در جهت بهبود و تکامل است. بنابرین هنر و اثر هنری نمیتواند سنت شوند زیرا سنت ثابت و بدوک تغییر و تحول است. هرگاه هرمند آثاری بدیع و خلاق بیافریند که قابلیت تکثیر و تولید انبوه داشته باشد آنها را «هنرهای صناعی»، گویم ولیکن اگر آثاری برای تولید انبوه و در ارتباط با امکانات صنعت ایجاد شوند و با این حال از ارزشهای زیبایی شناسانه هم برخوردار باشند، آنها را صنایع هنری نامیم.
با توصیفی که داده شد، فرش یا در قلمرو هنرهای صناعی است و یا در زمره صنایع هنری، و یا اثری هنری به تمام معناست و هیچ گونه هدف تکثیری و تولیدی در پیشزمینه فکری آن نیست. لذا آنچه که هم اکنون تولید و تکثیر میشود و برای بازارهای جهانی فرستاده میشود، صنعت فرش است نه هنری صناعی یا صنعتی هنری. و باید که این سنت نادرست دگرگون شود. این سنت تکرار و تولید برای بازار است که فرش ایران را از جابگاه خود ننزل، داده است.
برای رهایی فرش دستباف ایران از این افت و خیزها و رکود تولید و رکود بازار، باید اندیشه کرد و راههایی را برگزید که فرش صادر شده به بازارهای جهانی بازگشتی نداشته باشد و در انبارهای فرشفروشان هم انبار نشده، خوراک بید و دیگر حشرات و جانوران موذی و جونده نشوند. باید شاخصههای بازارهای مختلف مطالعه و بررسی شوند، اندازههای اتاقها و تالارهایی که نیازمد مفروش شدن با فرشهای ایرانی هستند در هر کشوری بررسی گردند؛ سلیقهها و ذائقههای خریداران هر منطقه جغرافیایی خواهان فرش ایرانی مطالعه شوند: آلمانیها کدام رنگها را بهتر میپسندند؟ فرانسویان کدام رنگها را؟ چینیان و ژاپنیها کدامها را؟ فضاهای قابل مفروش شدن آلمانیها چه نسبتهایی دارند و فضاهای فرانسویان یا آمریکاییان چه نسبت هایی؟ هر کدام ازین ملتها یا ملتهای دیگر چه اندازههایی را ترجیح می دهند؟ توان مالی آنان برای خرید حداقل یک قطعه فرش تا چه اندازه است؟ و غیره و غیره ... خوشبختانه برای بررسی اندازههای بخشهای مسکونی و رنگها نزد اقوام مختلف، اسناد نوشته شده زیادی در دست است، ولیکن تولیدکنندگان ما به «جامعهشناسی فرش» و «روانشناسی تزئینی ملتها» هیچ اهمیتی نمیدهند و تلاشی هم برای آگاهی از آنها نمی کنند.
اتاقها و بخشهای خانههای مسکونی در معماری، تابع ضوابطی است که در ارتباط با استفادهکنندگان از آنها تدوین شدهاند. حتی اندازه وسایل زندگی نیز در همین رابطه معنا پیدا کرده و تولید میشوند. برای مثال، طول یک تختخواب یا ارتفاع یک میز، و یا نسبتهای یک صندلی یا چهارپایه، در سوئد و در اسپانیا متفاوت است، زیرا سوئدیها بلندقد هستند و اسپانیاییها متوسط القامهاند، و تمام بخشهای معماری و تزئینات آن نیز در ارتباط با طول قد استفادهکننده از آنهاست. اینچنین، فرش هم به مثابه یک عنصر تزئینی محیطزیست باید تابع همان شرایط باشد.
درین زمینه سخن بسیارست و اگر خدا بخواهد در آینده مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
[۱] سزار براندی César Brandi نگره مرمت، مدرسه ملی میراث فرهنگی، پاریس
[۲] ژرژبراک Braque Georges انتشارات پییرتیسنه، پاریس
دکتر امیرحسین چیت سازیان، دکتر حبیب اله آیت اللهی، خانم درسا سازگار،
دوره 5، شماره 13 - ( 6-1388 )
چکیده
فرشینههای اروپایی و گلیمهای ایرانی از کاربردیترین انواع منسوجاتِ تخت و بدون پرز در هر دو منطقه هستند که در ظاهر به لحاظ طرح و نقش، رنگآمیزی و بافت تفاوتهایی دارند و کارکردهای خاصی را به خود اختصاص میدهند. بنابراین مطالعه بر روی آنها، با هدف شناسایی و تطبیق این دستبافتههای ارزشمند صورت پذیرفته که میتواند زمینههایی را برای تحول و بهبود گلیم ایرانی، با حفظ هویت هنری آن فراهم نماید. گلیمهای ایران و فرشینههای اروپا بهدلیل ویژگیهای فرهنگی و معنوی خاص این مناطق، با اینکه از ابزار و مواد اولیه و فناوری مشابهی در بافت استفاده میکنند، اما دارای طرحها و نقوش متفاوت و ترکیبات گوناگون رنگی و اندازهها و نیز کارکردهای مختلفی هستند. به منظور نیل به اهداف مقاله از مطالعات کتابخانهای، اسنادی بهره گرفته شد و با بررسی و تطبیق این گروه از دستبافتههای ایرانی و اروپایی، به وجوه اشتراک و افتراق بسیاری دست یافتیم.
دکتر امیرحسین چیت سازیان، آقای علیرضا چیت سازیان،
دوره 6، شماره 17 - ( 12-1389 )
چکیده
امروزه صاحبان صنایع و بنگاههای تجاری برای به دست آوردن سهم بیشتری از بازار رقابتی ایجادشده، بایستی ضمن بهرهگیری از دانش بازاریابی، برای حضور خود در بازار، برنامه روشن و مدونی داشته باشند. یکی از ابزارهای مهم در برنامهریزی و سیاستگذاری در حوزه بازاریابی، آمیخته بازاریابی است. محققان این حوزه، عوامل و متغیرهای متعددی را برشمردهاند که هر کدام در حوزه بازاریابی محصولات متفاوت، سودمند میباشند. در مدل پیشنهادی این تحقیق، آمیخته بازاریابی فرش دستباف از پنج عنصر کلیدی محصول، قیمت، ترفیع، توزیع و اصالت هنری و تاریخی تشکیل شده است. برای بررسی میزان معناداری و اهمیت هر کدام از این عوامل و شاخصها به بررسی نظر خبرگان، با استفاده از پرسشنامه پرداخته شد. برای تعیین اهمیت هرکدام از شاخصها از آزمون علامت و در راستای رتبهبندی هرکدام از شاخصها و سپس عوامل کلی از آزمون فریدمن استفاده گردید. نتایج حاصل نشان میدهد که اهمیت عوامل آمیخته به ترتیب عبارتند از اصالت هنری و تاریخی، ترفیع و تبلیغ، محصول، قیمت و در نهایت، توزیع.
دکتر امیرحسین چیت سازیان،
دوره 9، شماره 23 - ( 6-1392 )
چکیده
یکی از برتریهای نظام فرشبافی ایران نسبت به بسیاری از نظامهای نوخاسته فرش جهان، سابقه طولانی و غنای فرهنگی و تجارب ارزشمند نسلهای متعدد هنرمندان اعصار ایران است که امروزه برای ارتقاء و تعالی این هنر صناعی کهن قابل بهرهبرداری است. «مدیریت دانش» یکی از مهمترین فرایندهایی است که میتواند این بهرهبرداری را ساماندهی کرده و برتری کیفی و برند فرش ایران و جایگاه برتر آن در جهان را حفظ نماید.
براساس تعاریفی که از مدیریت دانش ارائه شده است، این مدیریت، فرآیندی است که به سازمان یا نظام کمک میکند تا اطلاعات و مهارتهای مهم و تجارب ارزشمند و دانش ضمنی و سرمایه فکری و معنوی که بهعنوان حافظه نظام محسوب میشود و بسیاری از آنها به صورت ارزیابی نشده و پنهان وجود دارند را براساس هدفگذاری و اهداف معین، شناسایی، انتخاب، سازماندهی و تقویت نموده و جهت بهرهبرداری، بازآوری و منتشر نمایند.
یکی از عرصههایی که مدیریت دانش در آن ضرورت دارد، هنر صناعی فرش در ایران است، چه فرش دستباف علیرغم قدمت از جمله حوزههایی است که دانش و اطلاعاتش کمتر از بسیاری از عرصهها گردآوری و مکتوب گردیده و حتی دیرتر از عمده آنها از این حیث مورد توجه واقع شده است.
دانش فرششناسی که عمدتاً از غرب آغاز گردیده بیش از ۱۴۰ سال عمر رسمی ندارد. در ایران هم این روند که با تألیف یکی دو اثر در اواخر قرن سیزده خورشیدی شروع شده تا دهههای ۵۰ و ۶۰ سده چهاردهم به کندی حرکت نموده است. شاید بتوان گفت از زمانی که سمینارهای ملی تحقیقات - که ابتدا از وزارت جهاد سازندگی آغاز شد و در وزارت بازرگانی تداوم یافت - و آموزش عالی فرش که در دهه هشتاد شکل گرفت و منجر به تأسیس انجمن علمی فرش ایران گردید، به سمت و سوی نظاممندی گرایش یافت.
حرکت ارزشمند تهیه و تدوین دایرهًْالمعارف فرش ایران از سوی این انجمن را میتوان نمونه مناسبی در این راستا برشمرد، اما هرچند که انجمن را میتوان طلایهدار این استراتژی در بحث و عمل در نظر گرفت، اما این راهبرد نباید به این حرکت و یک سازمان غیردولتی منحصر گردد، بلکه همه اعضای انجمن، پژوهشگران، مؤلفان ارجمند، اعضای هیئت علمی و مدرسان محترم دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی و نیز هنرستانهای کار-دانش و حتی آموزشگاههای فنی و حرفهای دولتی و غیردولتی میتوانند این رسالت را بر دوش گیرند و در این فرآیند ضروری ایفای نقش نمایند.
انجمن میتواند به عنوان هماهنگ کننده این فرآیند با برنامهریزی و هدفگذاری، سازماندهی لازم را برای شناسایی، انتخاب و بهدست آوردن اطلاعات و دانش آشکار و نهان و تجارب نهفته در سینههای هنرمندان فرش کشور و کشف سرمایه فکری و معنوی آنها در ابعاد مختلف آغاز کند و با کمک دانشجویان و دانشپژوهان و با نظارت استادان و محققان ذیصلاح آنها را تدوین و مستند نمایند تا پس از آن پایهای برای توسعه و تقویت این معارف فراهم شود تا جهت بهرهبرداری آماده گردد.
تجربه تدوین دایرهًْالمعارف فرش ایران که در ده حوزه تخصصی: «طرح و نقش و زیباییشناسی»،” «رنگرزی»، «دانش فنی و فناوری»، «مواد اولیه»، «مرمت و تکمیل»، «اقتصاد و بازرگانی»، «تاریخ فرش»، «جغرافیا و سبکشناسی»، «سازمان و مدیریت»، «فرهنگی و اجتماعی» در اختیار قرار دارد میتواند با کمک گروههای تخصصی انجمن، این راهبرد اساسی و ضروری را در این مقطع زمانی ساماندهی نماید. اما علاوه بر آمادگی و تحرک بیشتر این گروههای تخصصی، به عزم جدی هنرمندان، استادان، پژوهشگران و دانشجویان دلسوز فرش و نیز مساعدت و کمکهای مالی و پشتیبانی متولیان حاکمیتی و غیرحاکمیتی امر پژوهش و فناوری کشور و بهویژه متولیان فرش دستباف کشور همچون مرکز ملی فرش ایران، شرکت سهامی فرش ایران، کانون هماهنگی دانش صنعت فرش کشور و دانشگاههای مجری آموزش عالی فرش نیاز دارد.
راهبرد مدیریت دانش در نظام فرش دستباف ایران ضرورتی اساسی در برهه زمانی حاضر است که تعامل سه رکن متولیان فرش دستباف، هنرمندان و دانشپژوهان فرش و هماهنگ کننده علمی (انجمن) میتواند استعداد و پتانسیل نهفته در نظام فرش را به سلاحی برنده در عرصه رقابت جهانی تبدیل نموده و حفظ و ارتقاء جایگاه فرش ایران را با خواست و یاری خالق یکتا پی بگیرد.
آقای غلامرضا طوسیان شاندیز، دکتر امیر حسین چیت سازیان،
دوره 11، شماره 27 - ( 6-1394 )
چکیده
عملیات مرمت قالی، در وضعیت نشسته بر روی زمین و با استفاده از ابزارهای ساده انجام میشود. بهمنظور بهبود وضعیت نشستن مرمتگران قالی ایران و کاهش مشکلات ارگونومیک آنها، همچنین اصلاح وضعیت اتصال قالی آسیبدیده به چارچوب، مطالعهای در سه فاز روی 72 مرمتگر از 12 کارگاه مرمت در شهر شیراز و نحوۀ کار و ابزار آنها صورت گرفت. در فاز اول، علائم اختلالات اسکلتی ـ عضلانی مورد مطالعه قرار گرفت. در فاز دوم، نحوۀ اتصال قالی به تکیهگاه، حین مرمت بررسی شد. در فاز سوم، بر اساس یافتهها و نیازهای جامعۀ هدف، ایستگاه کاری مناسبی که هر دو هدف فاز اول و دوم را همزمان دارا باشد، طراحی شد. نتایج فاز اول نشان داد که بیشترین ناراحتیها و شکایات، بهترتیب مربوط به زانوها، پشت و کمر است. چنین نتیجهگیری شد که اقدامات اصلاحی میباید بر روی حذف وضعیت نامطلوب نواحی یادشده از طریق طراحی و ساخت ایستگاه کاری متمرکز شود. نتایج مطالعه در فاز دوم مشخص کرد شیوۀ بهکارگیری برخی از ابزار مرمت حین مداخلۀ مرمتی میتواند موجب ایجاد آسیب به قالی و مرمتگر گردد. در فاز سوم مطالعه، بر اساس ابعاد بدنی مرمتگران ایرانی و نوع اتصال صحیح قالی به تکیهگاه جهت مرمت، ایستگاه کاری طراحی و ساخته شد. ارزیابی وضعیت کار، قبل و بعد از مداخله بررسی شد و امتیاز نهایی در هر دو حالت باهم مقایسه گردید. نتایج نشان داد که کار بر روی میز ساختهشده، وضعیت تنه و پاها را بهبود و حالت ساعد و بازو را بدتر کرده است. این موضوع مؤثربودن اقدام اصلاحی را آشکار نمود. ازسویی، استفاده از بازوهای سراسری برای چفتکردن قالی روی تکیهگاه، از ایجاد آسیب جدید به قالی جلوگیری نمود.
دکتر علیرضا خواجه احمد عطاری، دکتر محمد تقی آشوری، دکتر بیژن اربابی، دکتر مهدی کشاورز افشار،
دوره 11، شماره 28 - ( 12-1394 )
چکیده
باغ، فارغ از شکل معمارانۀ آن، یکی از مفاهیم کلیدی در تاریخ هنر ایران از دوران باستان تا عصر اسلامی به شمار میآید؛ بهگونهای که در شکلدهی به فرم، مضمون، موضوع و محتوای بسیاری از آثار هنری در هنرهای مختلف، از جمله معماری این سرزمین، نقشی محوری و تعیینکننده داشته است. هدف پژوهش حاضر بررسی این مفهوم و جنبههای تعیینکنندۀ آن در هنر و فرهنگ دورۀ صفوی است. مسئله این است که باغ در جایگاه مفهوم فکری و معرفتشناختی چه نقشی در شکلگیری بسیاری از جریانها و آثار هنری دورۀ صفوی و بهویژه فرش داشته است؟ این تحقیق بر اساس ماهیت و روش از نوع پژوهشهای تاریخی ـ توصیفی ـ تحلیلی به شمار میآید و از روش کتابخانهای برای گردآوری دادهها بهره برده است. همچنین برای تحلیل دادهها و رسیدن به پاسخ مسئله در این تحقیق از نظریۀ گفتمان میشل فوکو و نظریات لاکلا و موفه بهعنوان چارچوب نظری استفاده شده است. نتیجۀ پژوهش نیز نشانگر آن است که با توجه به ویژگیهای تعیینکنندگی، نظمبخشی و معنادهی، مفهوم باغ در شکلدادن فرمی، مفهومی، مضمونی و محتوایی، یک گفتمان معرفتشناختی در هنر دورۀ صفوی است؛ بنابراین، میتوان از باغ بهعنوان گفتمانی مسلط در هنر و فرش دورۀ صفوی یاد کرد.
دکتر حجت ورمزیاری، آقای بهروز رازانی، آقای مصطفی مرادی،
دوره 14، شماره 33 - ( 6-1397 )
چکیده
هدف کلی این پژوهش، تحلیل چالشها و راهکارهای اساسی هنر صنعت فرش دستباف روستایی ایران از دیدگاه کارشناسان و مطلعان کلیدی به منظور تدوین راهکارهای مناسب برای بهبود سیاستگذاری در این حوزه بود. پژوهش کیفی حاضر با استفاده از نظریه زمینهای انجام شد. افراد مورد مطالعه، با استفاده از نمونهگیری مبتنی بر هدف از بین صاحبنظران، کارشناسان دستگاههای اجرایی و فعالان حوزه هنر صنعت فرش دستباف انتخاب شدند. به منظور جمعآوری دادهها از مصاحبههای نیمهساختار یافته بهره گرفته شد. یافتهها نشان داد، «ضعف مدیریت و سیاستگذاری»، «کارکرد نامناسب نظام ارائه خدمات بیمه و مالی»، «موانع و محدودیتهای تولید»، «موانع و محدودیتهای فروش» و «افول بافندگی» به عنوان چالشهای اساسی توسعه هنر صنعت فرش دستباف روستایی مطرح هستند. در این بین، ضعف مدیریت و سیاستگذاری به عنوان مانع کلیدی توسعه هنر صنعت فرش دستباف روستایی شناسایی شد. این مشکل ریشهای، بر اساس مفاهیمی از جمله عدم ثبات مدیریتی و جایگاه ضعیف سازمانی، جایگاه غیرشفاف هنر صنعت فرش دستباف روستایی در قوانین بودجه سنواتی کشور و عدم تحقق مناسب اهداف برنامه پنجم برساخته شد. تغییرات اساسی در حوزه مدیریت و سیاستگذاری هنر صنعت فرش دستباف روستایی ضروری به نظر میرسد. نهاد متولی این صنعت باید بتواند بر اساس هویت روستاها و ترکیب فعالیتهای اقتصادی این مناطق، هنر صنعت فرش دستباف را به نحوی سازماندهی و مدیریت نماید که در فقرزدایی و بهبود معیشت پایدار روستائیان و عشایر نقش اساسیتری داشته باشد. همچنین به منظور ساماندهی زنجیره تولید و فروش هنر صنعت فرش دستباف روستایی، ایجاد و توسعه «الگوی قراردادی» با تأکید بر رعایت حقوق بافندگان روستایی پیشنهاد شده است.
دکتر ایمان زکریایی کرمانی، بدری حکیمیان،
دوره 14، شماره 34 - ( 12-1397 )
چکیده
نظامهای صنفی هنری را میتوان به عنوان یکی از مهمترین عوامل شکلگیری و بقای هنرهای سنتی در نظر گرفت که تسلسل نظام استاد و شاگردی قدیم است. در ساختار هنرهای سنتی خاندانهای هنری یکی از مؤلفههای تشکیل دهندهی این نظامهای صنفی هستند. از این روی میتوان خاندانهای هنری را به عنوان یک ظرفیت در راستای حفظ و تعالی هنرهای سنتی در نظر گرفت. اگر مروری گذرا در ارتباط با خاندانهای هنری صورت بپذیرد، مشخص خواهد شد که بسیاری از رموز هنری در بین خانوادهها از نسلی به نسل دیگر منتقل میگردد.
کرمان را میتوان به عنوان یکی از مناطق فرهنگی و تمدنی واقع در جنوب شرق ایران از هزارههای گذشته محسوب داشت؛ از این روی بسترهای رشد هنرهای سنتی در این زیست بوم فرهنگی در طول تاریخ فراهم بوده است. در این میان فرش از مهمترین هنرهای سنتی کرمان به حساب میآید. بخش مهمی از سنت فرهنگی فرش کرمان به پویایی و غنای خاندانهای هنری وابسته است. در میان تعداد متکثر خاندانهای هنری در حوزهی فرش کرمان خاندان شاهرخی از موقعیت شاخصی برخوردار است که در این پژوهش هدف پاسخگویی به این پرسش اصلی است که نقش و جایگاه هنرمندان خاندانهای هنری در فرش کرمان با تأکید بر خاندان شاهرخی چیست؟ از این روی این پژوهش جهت نیل به این هدف اصلی با بهرهگیری از روش تحقیق کیفی از نوع تفسیری و شیوههای یافتهاندوزی روایی و میدانی(مصاحبه و مشاهده) و کتابخانهای به دنبال تبیین این نقش و جایگاه است. نتایج حاصل از پژوهش با اتکا به یافتههای حاصل از مصاحبههای غیررسمی از ۱۰ نفر از افراد مطلع بدست آمده که از طریق تحلیل محتوای عرفی حاصل شده است.
از جمله یافتههای این پژوهش میتوان به این نکته اشاره نمود که خاندان هنری یک ظرفیت فرهنگی- اجتماعی- اقتصادی است که میتوان موجب تقویت سطوح فرهنگی و هنری فرش دستباف کرمان شود. علاوه براین تقویت خاندانهای هنری موجب تقویت ارزشهای فرهنگی و هویتی جامعه گردد. نقش و جایگاه هنرمندان خاندان شاهرخی در فرش کرمان تابع نظامهای ارزشی حاکم بر جامعه و میدان فرهنگی است. در این میدان، سرمایههای اقتصادی و فرهنگی موجب تحولات منزلت اجتماعی هنرمندان میشود و تحولات منزلت، جایگاه پویای افراد را در نظام فرهنگی شکل میدهد. نقش هنرمندان نیز تابع جایگاه آنهاست، بنابراین منزلت، جایگاه و نقش سه مؤلفهی پیوسته و مرتبط با یکدیگر در رابطه با نقش و جایگاه هنرمندان خاندان شاهرخی هستند.
خانم هدا جعفری،
دوره 15، شماره 35 - ( 6-1398 )
چکیده
رش بیجار(فرش آهنین) یا فرش گروس یکی از مشهورترین فرشهای ایرانی در جهان است. شهرت و محبوبیت آن در جهان همواره این پرسش را مطرح مینماید که قدمت این اثر هنری در بیجار متعلق به چه دوره تاریخی است؟ نویسنده مقاله تلاش کرده است که برای پاسخگویی به این پرسش ابتدا جایگاه طرح نگارههای اسطورهای را در هنر فرش بیجار، سپس فرشهای باغی و چهار باغی کردستان و سرانجام قالیهای شناسهدار بافت بیجار را مورد بررسی قرار دهد. هدف از نگارش این مقاله تعیین نسبی قدمت هنر فرش بافی در شهرستان گروس می باشد. روش پژوهش به صورت مصاحبه، مطالعه کتب، نشریات، مقالات و بازدید از موزهها جهت بررسی بر روی طرح نگارههای قالیهای باغی و قالیهای شناسهدار بافت بیجار انجام گرفته است. با استناد به پژوهشهای انجام شده میتوان اینگونه بیان نمود، طرح نگارههای اسطورهای منقوش بر فرش بیجار متاثر از تمدنهای غرب فلات ایران بوده، که در نماد رمزهای اسطورهای در اشکال جانوری و گیاهی متجلی شده که قدمت هنر فرش بافی در این منطقه را به هزاره پیش از میلاد میرساند. همچنین وجود فرشهای بافت بیجار متعلق به دورههای صفویه، قاجار و پهلوی حاکی از رونق این هنر و شهرت آن در ایران و جهان است.
فاطمه ترکاشوند، مهران هوشیار، مهدی کشاورز افشار،
دوره 15، شماره 36 - ( 12-1398 )
چکیده
ظهور ابزارها و روشهای دیجیتال در جهان مدرن، کیفیت زندگی بشر را تغییر داده و بر هنرهای سنتی جوامع نیز تاثیر گذاشته است. طراحی سنتی نیز به عنوان محوریترین مرحلهای که آفرینش هنری در آن تحقق میپذیرد، از این تاثیرات برکنار نمانده و علی الخصوص در هنرهایی چون فرش، بیشتر بروز و ظهور یافته است. با توجه به گذشت دو دهه از تثبیت موقعیت ابزارها و روشهای دیجیتال در طراحی فرش کشور، بررسی تاثیرات آن ضروری مینماید تا بتوان آسیبها و فرصتهای این ابزارهای نو را در طراحی سنتی بازشناخت. از سوی دیگر هنرمندان و خبرگان فعال در این حوزه، شایستهترین مرجع برای ارزیابی کیفیت این تاثیرات هستند. بر همین اساس، پژوهش حاضر، با هدف شناخت تاثیر ابزارها و روشهای دیجیتال در طراحی سنتی، از طریق مصاحبه با فعالان حوزهی طراحی فرش کشور نسبت به این مسئله انجام شده است. این پژوهش از نوع کیفی است و دادههای آن از روش کتابخانهای و میدانی در قالب مصاحبهی عمیق با جامعهی نمونهی 9نفری از متخصصان و فعالان طراحی فرش، جمعآوری و در روش دلفی، نظامبخشی شدهاند و سپس در چارچوب گراندد تئوری، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتهاند. پژوهش حاضر به این نتیجه دست یافته که اجماع خبرگان حوزهی طراحی فرش بر نگرش تلفیقی، پذیرش رایانه به عنوان یک ضرورت یا فرصت و استفاده از آن در جهت حفظ هویت فرهنگی و هنری قرار دارد.
مریم محمدی ثانی، اسماعیل مزروعی نصرابادی، فتحعلی قشقایی فر،
دوره 15، شماره 36 - ( 12-1398 )
چکیده
رضایت مشتری برای بقای سازمان بسیار ضروری است. در سالهای اخیر بازار فرش دستباف ایران توسط رقبا اشغال شده است. این موضع به علت کم توجهی به بحث رضایت مشتری است؛ درنتیجه در این تحقیق به شناسایی و اولویتبندی مؤلفههای مؤثر بر رضایت مشتریان فرش دستبافت پرداخته میشود. این تحقیق در 2 مرحله انجام میگیرد. در مرحله اول از دلفی به منظور شناسایی عوامل مؤثر بر رضایت مشتری و در مرحله دوم از روش تاپسیس به منظور رتبهبندی آنها بهره گرفته شده است. جامعه آماری این تحقیق در مرحله اول خبرگان فرش دستباف و در مرحله دوم مشتریان فرش دستباف در استان چهارمحال و بختیاری است. حجم نمونه اول ۱۵ نفر است و حجم نمونه دوم با استفاده از جدول مورگان ۴۰۰ نفر است. نتایج تحقیق نشان داد که عوامل مؤثر بر رضایت مشتریان فرش دستباف در ۹ بُعد خدمات پیش از فروش، خدمات حین فروش، خدمات پس از فروش، ویژگیهای کیفیتی، ویژگیهای فرآیندی، سیستم توزیع، اقتصادی، ارزشگذاری و مشخصههای هنری قابل دستهبندی است که در این میان با استفاده از روش تاپسیس بعد مشخصههای هنری از همه مهمتر شد و در مقایسه کل عوامل، مؤلفه اصالت فرش از همه عوامل مهمتر است. پیشنهاد میگردد در راستای حفظ اصالت فرش دستباف تلاش گردد که این امر از طریق طراحی و تولید فرش اصیل مطابق با نیازهای امروز مشتری و پیشبینی نیازهای آینده او قابل تحقق است.
َشهدخت رحیم پور، اشکان رحمانی،
دوره 17، شماره 39 - ( 6-1400 )
چکیده
دستبافتههای عشایری مهمترین مظهر هنر بومی و ایلی بوده و معرف بخشی از خصوصیات اجتماعی و فرهنگی زندگی عشایری است. در ایل قشقایی دستبافتههای محفظهای از تولیدات کاربردی زنان ایل است. با تغییر ساختار زندگی ایلی، اسکان ایلات و عشایر، و در ادامهی مهاجرت تعداد کثیری از عشایر به مناطق روستایی و شهری و جایگزینی کالاهای ارزان قیمت در تناسب با نیازهای زندگی، تولید بسیاری از بافتههای کاربردی منسوخ شده است. این پژوهش با هدف شناسایی ویژگیهای ساختاری و کارکردی این نوع دستبافتهها در ایل قشقایی و بررسی این تولیدات بر مبنای انسانشناسی هنر انجام شده است. گردآوری اطلاعات این پژوهش میدانی و کتابخانهای است. یافتههای پژوهش به روش توصیفی تحلیلی ارائه شد. بافتههای محفظهای در اندازههای متعدد در تناسب با نیاز زندگی ایلی بهعنوان شاخص، زنان هنرمندان و انتخاب شیوهی بافت این دستبافتهها در تناسب با کارکرد آنها تعریف شده است. شاخص، نشانهی محکمی از اجرای خلاق و بیانگر عاملیت هنرمند و سرنمون، بیانگر موقعیت هنرمند است. در وضعیت موجود این دستبافتهها بهعنوان شاخص، نقش میانی را دارند که هم میراث جامعه ایلی است و هم عاملیتی برای تداوم فرآیند سبک بافت که تا به امروز باقی مانده است.
اعظم رسولی،
دوره 18، شماره 41 - ( 6-1401 )
چکیده
ویژگیهای بیانی فرش دستباف بهعنوان شاخصترین گونه هنرهای سنتی ایران، در بستر سنتهای جمعی تعریف میگردد. اما برخی هنرمندان ایرانی و غیر ایرانی از آن برای آفرینش هنر معاصر که خصلتی فردگرایانه دارد، بهره گرفتهاند. پژوهش حاضر قصد دارد تا با هدف واکاوی ظرفیت و قابلیتهای بیانی فرش در هنرهای معاصر، به نحوه و چگونگی بازنمود فرش به مثابه متن در ان آثار و دلالتهای ارجاعی، معنایی و کارکردی آن بپردازد. از اینرو رویکرد ترامتنیت ژنت که رویکردی مبتنی بر متن و روابط میان متنی است برای خوانش آثار دو هنرمند، محمود صالح محمدی و النا هرزگ که به واسطه تناسب با موضوع تحقیق به صورت هدفمند انتخاب شدهاند، مورد استفاده قرار گرفتهاست. ماهیت پژوهش حاضر توسعهای و به روش توصیفیتحلیلی و با اتکا به دادههای کیفی بر گرفته از مطالعات کتابخانهای- اسنادی و مشاهده انجام گرفته است. نتایج پژوهش نشان میدهد که در آثار این هنرمندان، فرش به مثابه یک متن در ترکیب با متون و بافت هنر معاصر به عنوان بینامتنی برای بیان فردگرایانه و تجسمی و با اشاره به مفاهیمی فراتر از خود مورد استفاده قرار گرفته است و در نوعی رابطه پیرامتنی به ابزار بیان ایدهها و مفاهیم مورد نظر هنرمند و به سرمتنی در حوزه هنر معاصر بدل شده است و هر دو هنرمند در قالب اثر خود با اتکا به شناخت ماهیت و دلالتهای معنایی و قابلیتهای بیانی و تجسمی فرش ایران و ترکیب آن با ایدههای برگرفته از فرهنگهای گوناگون، از فرش به عنوان قالبی برای بیان ایده فردی خود و پدید آوردن یک اثر تجسمی معاصر بهره گرفتهاند.
خانم ریحانه کثیری، فرهاد باباجمالی، دکتر محمد طغرایی،
دوره 18، شماره 41 - ( 6-1401 )
چکیده
اکثراً موانع توسعه و همینطور کاهش تولید و صادرات فرش دستباف در بُعد اقتصادی به عواملی همچون عدم وجود بازاریابی، بیثباتی نرخ ارز، تحریمهای بینالمللی، دستمزد و هزینه مواد اولیه تولید و عدم حمایت دولت، نسبت داده شده است. در این پژوهش ضمن پذیرفتن این عوامل در فرشدستباف و اثرات قابل ملاحظه آنها، به موضوع بسیار مهم کارکرد تشکلها بر اساس رویکرد اقتصادنهادگرا، در این حوزه پرداخته شده است. هدف این پژوهش بررسی کارکرد تشکلها بر اساس نظریه داگلاس سی. نورث، اقتصاددان نهادگرایی، در فرشدستباف، دوره جمهوری اسلامی ایران است. گردآوری مطالب به روش کتابخانهای (اسنادی) و گردآوری دادهها از روش مصاحبه عمیق استفاده شده است و سپس با روش تحلیل کیفی با رویکرد تماتیک مورد بررسی قرار گرفته و سعی شده است مؤلفهها مخصوصاً نهادهای تأثیرگذار در ابتدا شناسایی و سپس مورد تجزیهوتحلیل قرار گیرد. همچنین برای اندازه تعداد مصاحبهها از اشباع نظری استفاده شده است و مصاحبهها تا زمانی که ایده جدیدی کشف نشد ادامه یافت نمونههای مورد مصاحبه بر اساس تخصصهای لازم و سوالات نیز بر همین اساس تدوین شده است که به شیوه کدگذاری با نرم افزار maxQDA کدگذاری، مقولهبندی و تجزیه و تحلیل شده است که نتایج قابل ملاحظهای از آن بدست آمده است. بررسیهای این پژوهش نشان میدهد؛ از چالشهای مهم نهادی نبود جامعهمدنی قدرتمند است، و عدم فعالیت تشکلها، الف: هزینه مبادله را بالا میبرد (عدم انسجام سراسری اصناف و اتحادیههای فرش دستباف برای حل مشکلات خود). ب: حقوق قشرهای مختلف جامعه که بر اساس چانهزنی محقق میشود را به گروههای سیاسی و یا امیال سیاستمداران میسپارد. ج: در جامعهی دسترسیباز، دسترسی به رانت مولد اقتصادی برای همگان و نه صرفاً فرادستان است که این مهم نیاز به برابری حقوقی و آزادی و استقلال تشکلها و سازمانهای مستقل است و اگر این جامعه مدنی پرقدرت وجود نداشته باشد دسترسیباز امکان پذیر نخواهد بود.